سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 96/2/10 | 12:32 صبح | نویسنده : zahra

باز هم دیدن تو، باز خندیدن من...

کاش میشد که کسی این لحظه را قاب کند...

 

باز بویِ مویِ تو، باز گرمای لب و آغوش تو..

کاش میشد که مرا این لحظه یک خواب بَرَد...

 

باز عشق و جور و من، باز تو انکارو انظارو ستم...

کاش میشد یک دمی این غصه از یادم رَوَد...

 

باز تو نیستی و من ، دم به دم عاشق ترم...

باز تو میخوابی و باز من بیدارترم...

 

باز از این بازی دلم ، قصه ها سرمیدهد...

وای از این بازی که باز، میکند عاشقترم....

 

باز من دنبال تو میروم هر خانه را...

باز تو می بندیَم ، درب آن میخانه را...

 

باز میبینی مرا،رو بگردانی زمن...

باز من میخواهمش ، عشوه ی معشوقه را...

 

باز از یادم بَری، من برایت کم شوم

باز من باخاطراتت سرکنم آدینه را..

 

باز بازی میکنی ،با دل رنجور من...

باز من میبازمش این دلِ دیوانه را...

 

باز عشق من شود، خنده ی امثال تو...

باز تو میخندی و باز من عاشقترم..

 

       *زهرا*

 

 

 

 




  • paper | تنهای تنها | سندرم دیسترس تنفسی